دنیای سیاه من
توی این خلوت شب ؛ منمو حس غریب
دل عاشم چرا ، از همه خورده فریب
من توی جاده عشق ، دیگه پا نمی زارم
دلمو پیش کسی ، دیگه جا نمی زارم
از کجا باید شروع کرد ، در دل که گفتنی نیست
قصه من خیلی وقته ، که دیگه شنیدنی نیست
تو خودم دارم می پوسم ، ولی هیچ کس نمی دونه
چقدر سخته که آدم ، با خودش تنها بمونه
یه روزی خیال می کردم ، عشق علاج همه دردهاست
عشق رو فریاد می زدم که ، آبیه به رنگ دریاست
من ساده با نگاهی ، دلمو ارزون فروختم
ریشه ام رو خودم سوزوندم ، واسیه همیشه سوختم
حالا عمریه که دیگه ، عشق رو من باور ندارم
تن من میلرزه وقتی ، اون روزها رو یادم میارم
آسمون دعا کن امشب ، واسه این مرد تنها
نوشته شده در یکشنبه 89/5/31 ساعت
2:56 عصر توسط فراموش شده| نظرات ( بدون )
آخرین مطالب
Design By : RoozGozar.com |